تاریخ انتشار: جمعه 06 تیر 1393-ساعت: 21:13
مشاهده: 883
یه بار با رفیقم رفتیم تولد دوس دخترش خیلی با کلاس بودن
از اون خر مایه ها بودن
بابا دختره همینجور تراول پنجایی می ریخت رو سر دخترش
هیشکی به تراولا نگا نمی کرد فقط می زدن می رقصیدن
منو رفیقمم پامونو می ذاشتیم رو تراولا انقد فشار می دادیم تا کف پامون عرق می کرد تراول می چسبید به پامون می رفتیم دسشویی می ذاشتیم جیبمون :||
اونجوری نگا نکنید پول لازم بودیم :|
یاد یکی از عروسی هامون افتاده بودم ک داییم یه بسته 100 تومانی پاچید رو سر عروس
4 نفر دستشون شکست 2 نفر سرشون بابا بزرگم انگشت دستش شکست :||
5 نفر رفتن تو کما
فاصله طبقاتی بیداد می کنه :))))))))))