تاریخ انتشار: یکشنبه 05 مرداد 1393-ساعت: 16:29
مشاهده: 751
دختر کوچولو وارد بقالی شد ، کاغذی رو به طرف بقال دراز کرد و گفت : مامانم گفته چیزایی که تو این لیسته بهم بدی ، اینم پولش ...
بقال کاغذ رو گرفت ، لیست رو تهیه کرد و به دختر بچه داد ، بعد لبخندی زد و گفت : چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی می تونی یه مشت شکلات به عنوان جایزه ات برداری !
ولی دختر کوچولو از جاش تکون نخورد !
مرد که احساس میکرد دختر بچه خجالت میکشه شکلات هارو برداره ، گفت : خجالت نکش دخترم ، بیا جلو خودت بردار ...
دخترک پاسخ داد : "عمو نمی خوام خودم بردارم ، میشه شما شکلات هارو بهم بدین ؟"
بقال با تعجب پرسید : چرا دخترم ؟ چه فرقی میکنه ؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت : آخه مشتِ شما از مشتِ من بزرگتره !
بقال که تحت تاثیر هوش و ذکاوت دخترک قرار گرفته بود ، به او تجاوز کرد !
کوفت نخند خودمم فک نمی کردم اینجوری تموم شه ...